ترنم دختر شیطون و زخم دیده ای که از جنس مخالفش متنفره ولی دست سرنوشت بازی عشق و نفرت رو براش رقم می زنه و…
به نام خداوند من که هر که داردش پادشاه است.
» جز من را که چاره نیست.
بایدم تا زنده ام در درد زیست.
عاشقم من، عاشقم من، عاشقم.
عاشقی را لازم آید درد و غم.
راست گویند این که: من دیوانه ام.
در پی اوهام ها یا افسانه ام.
زان که بر ضد جهان گویم سخن.
یا جهان دیوانه باشد یا که من.«
»نیما یوشیج«
به لب هام خیره شد و دندون هاش رو به هم سایید و ادامه داد: دیگه این رنگ رو روی لبهات نبینم، الان هم قبل رفتن از این
جا پاکش می کنی وگرنه خودم به روش خودم برات پاکش می کنم.
بعد محکم پرتم کرد رو کاناپه و دستمالی رو به سمتم گرفت.
– اول رژت رو پاک کن بعد برو.
دستمال رو ازش گرفتم و تیکه تیکه کردم و ریختم جلوی پاش و با صدایی که به شدت از ترس و عصبانیت می لرزید گفتم: گفته
بودم که کاره ایم نیستی اما مثل این که جدی نگرفتی، این هم برای قرارم زدم نه جناب عالی!
با تموم شدن حرفم یه طرف صورتم به شدت سوخت و فردین با تن صدایی که به شدت بالا رفته بود غرید: ترنم از این جا که رفتی
مستقیم می ری خونه وگرنه کاری می کنم که خودت به دست و پام بیفتی که باهات ازدواج کنم اون وقت من…
❌رمانی سراسر از لحظات ناب و حساس که همه چی داره از داستان استاد دانشجویی گرفته تا پلیسی و طنز و عاشقانه، تازه پایانش هم سورپرایز کننده است.❌
رمان خوبی بود اما پایانش اصلا خوب نبود خوانده منتظر یه پایان مشخصه که خوب یابد باشه اما در این رمان پایان نامعلومه
آیا این رمان فصل دومی داره؟
خوب بود
تهشو دوست نداشتم
رمان خیای زیبایی بود با اینکه پایان باز داشت ولی موضوعش جالب بود .
خوب بود