صحرا گذشته ای دردناک وعجیبی داره. اون ناگفته های زیادی تو گذشته اش داره، امابدون توجه به ناگفته های زندگیش، به فکر انتقام.
صحرا، بخاطر انتقام دست به قتل میزنه
تمام اینا فقط شروع داستان.
دختری که با کینه ها و فکر به انتقام بزرگ می شه. تمام رنگ های شاد درست تو همون روز کذایی از دنیای دخترونش پاک می شه. و جاش یه رنگ جایگزین تمام رنگ های زندگیش می شه.
خاکستری
تنها صدای که شنیده می شد صدای کفش های پاشنه بلند من بود که تو کوچه ی تاریک وخلوت اکو می شود. باقدم های شمرده و محکم به سمت در سیاه رنگ بزرگ میرم. صدای کفش های پاشنه بلند مشکیم بهم اعتماد به نفس می داد. سر تا پا مشکی پوشیده بودم، این باعث شده بود که تو ساعت سه و نیم صبح عجیب و مرموز به نظر برسم شاید برای هر دختر دیگه ای اونم این موقع تو یکی از مناطق شمالی لس آنجلس خطر ناک باشه، اما واسه من که خود خطر بودم لذت بخش بود. جلوی در سیاه رنگ ایستادم و یه نگاه دقیق به قفل در
لینک دانلود رمان به درخواست نویسنده حذف شد
رمان زیبایی بود
خییییلیییی خوب بود
من ک خیلی دوسش داشتم
رمان خیلی خوبی تازه تموش کردم نقش مرد این رمانو دوست دارم باحاله خوده رمانو نگم دیگه حرف نداره حتما بخونینش ❤❤❤❤❤
رمان خیلی خوبی تازه تموش کردم نقش مرد این رمانو دوست دارم باحاله خوده رمانو نگم دیگه حرف نداره حتما بخونینش ❤❤❤❤❤
راستش نخوندم اما به نظر میرسه قشنگ باشه فعلا که فقط دانلودش کردم خلاصه رمانی که خوندم بدک نبود ولی قشنگ ترین رمان عمرم توماژ بودخیلی قشنگ و باحال بود