دریایی پر از خوشنت در پیش رو است و در پشت سر چیزی جز تاریکی نیست.تردیدی که تمامش را در بر گرفته…و باز جدال دو قطب…قلب و مغز…به راستی کدام یک پیروزند؟
ژانر #عاشقانه #اجتماعی
#به_چشمات_قسم
قفسه ی سینه اش دردمیکرد…مثل همیشه ولی باید تحمل میکرد .کاری که همیشه ی خدا داشت
انجام میداد .چشامنش را روی هم فشار داد .دوست داشت عربده بزند ،داد بزند ولی مثل همیشه
متین و با وقار از جا بلند شد و جولوی اینه رفت بار دیگه در اینه به خود نگاه کرد . تیبی اراسته و
شیک.از روی میز عطری برداشت و به خود زد و دوباره روی میز گذاشت و با دست کمی قفسه ی
رمان خوبی بود اما خیلی میتونست بهتر باشه ب نظرم بازم ممنون