دریا، دختری که در بک خانواده مذهبی به دنیا اومده.
عرفان سر یک مسئله تهدیدش می کنه، تهدیدی که به دوستی اجباری بینشون منجر میشه؛
این اجبار کم کم تبدیل به عشق میشه اما فقط از طرف دریا!
در این بین عرفان عاشق و شیفته ی دوست صمیمی دریا میشه…
#عاشقانه #اجتماعی #انتقامی
عشق، همانند جاده ایست که گویی هیچ گاه به سر نمی رسد. کلمه ای سه حرفی که دنیایی عجیب در ورای خود دارد. آرام می آید و در عمق جانت نفوذ می کند؛ این آمدن، آنقدر شیرین است که، تو دیگر به تلخی هایش فکر نمیکنی…
دیگر سختی هایش را نمیبینی… اما، در آخر همچون طوفانی، سراسر زندگی ات را، زیر و رو می کند…
آن وقت است که میفهمی عشق شیرین نیست!…
مشغول هم زدن چایی بودم؛ اما فکرم پیش امتحان کنکوری بود که کاشان قبول شده بودم اما به خاطر حساسیت های بابا، نمیتونستم برم شهر دیگه… تو همین فکرا بودم که با صدای بردیا، دست از هم زدن چای برداشتم
-بله داداش؟
بردیا که روی صندلی مقابل من نشسته بود، با اخم همیشکی گفت
-یک ساعته دارم صدات میکنم؛ نکنه سمعک لازم شدی؟
شرمنده سرم رو پایین انداختم
-ببخشید، حواسم نبود.
بردیا، سری تکان داد.
– امروز عرفان میاد اینجا، حواست به پوششت باشه
با فکر عرفان، اوقاتم تلخ شد. تلخی که با هربار یادآوری این آدم به سراغم میومد. عرفان، دوست صمیمی بردیا بود؛ هر دو عمران میخوندن و حسابی با هم عیاق بودن.
این رمان اختصاصی سایت رمانکده میباشد و کپی برداری از این اثر چه با ذکر و چه بدون ذکر منبع حرام می باشد .
پایان بدی داشت غلط املایی هم زیاد
اصلا نپسندیدم ایده خوب بود اما طرز نوشتن مشکل داشت و پایانشم اببندی بود
تمامی حقوق مطالب وب سایت رمانکده محفوظ و هر گونه استفاده از کتابهای قرار داده شده بر روی سایت رمانکده به هر نحوی (انتشار از طریق اپلیکیشن های موبایل، کپی بر روی سایت و وبلاگ ها حتی با ذکر منبع و...) ممنوع می باشد و با متخلفین طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای برخورد می شود. و تیم رمانکده هیچ گونه رضایتی از قرار دادن فایل رمان ها در تلگرام و .... ندارد و از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست.©
نظرتون راجب این رمان چی بود؟