وقتی بیا که اشک روی گونه هایم خشک شده باشد؛ که بغض در گلویم به پایان رسیده باشد…
وقتی بیا که خیابان خانه ام گل باران شده باشد؛ که رعشه ی دست هایم بهبود پیدا کرده باشد…
وقتی بیا که پاهایم جان ایستادن در مقابلت را داشته باشد؛ که دلِ آغوشت برای آغوشم لک زده باشد…
وقتی بیا که ناله ام جایش را به های های گریه کردن داده باشد؛ که سفیدیِ چشمانم جایش را به سرخی داده باشد…
وقتی بیا که آسمان جایش را به زمین داده باشد؛ که شب به رنگ روز و روز به رنگ شب شده باشد…
آری! همان وقتی که من دیگر شیدا نباشم…
همان وقتی که من دیگر با دیدن قد و قامتت دلم را نبازم…
همان وقتی که “تعریف عشق” با “قلب من” در تناقض باشد…
خلاصه…وقتی بیا که جایی برای دلتنگی ام نباشد…
#نگین_شاهین_پور