رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دلنوشته از بچگی از خون متنفر بودم

دلنوشته از بچگی از خون متنفر بودم

یادمه وقتی بچه بودیم یه بار انگشتم به صفحه های کتابم کشیده شد و خون اومد،نمی تونستم نگاش کنم؛ تو برام با بستیش…بعدشم دلداریم دادی که سریع خوب میشه!
بزرگتر که شدیم وقتی آقاجون از مکه اومد جلوش گوسفند کشتن؛ خونو که دیدم جیغ کشیدم…با دستات جلوی چشمامو گرفتی و گفتی هیچی نیست دیوونه! به این فکر کن که قراره یه کباب مشتی بخوری!
چند سال گذشت و شنیدم دکتراتو گرفتی…وقتی بهت تبریک گفتم با خنده گفتی: هنوزم میترسی از خون؟ نترس بابا! یکی از همکلاسیام یه دختری بود مثل تو…اولاش خون میدید غش میکرد! اما الان همکاریم با هم!
چند ماه گذشت و زنگ زدی بهم و خبر دادی از همکارت خوشت میاد…همونی که خون میدید غش میکرد…

مطالب پیشنهادی

ازم خواستی برات خواهری کنم و باهاش صحبت کنم؛ زنگ زدم بهش و کلی تعریف کردم ازت براش…خوشش اومد! حتی گفت اونم بهت علاقه داره! کم کم بند و بساط عروسی فراهم شد…یه چیزی اما این وسط درست نبود…باید بهت میگفتم اون چیزو!
یه شب قبل عروسیت دعوتت کردم خونم…برات یه شام مفصل درست کردم؛ هیچکس جز من و تو نبود…داشتی با ولع غذا میخوردی که بهت گفتم دوستت دارم…بهت گفتم تموم این سالها عشق تو بهم امید به زندگی میداد…بعدشم گفتم سیانور خیلی چیز مفیدیه واسه کسایی که خودشونو میزنن به نفهمی!با تعجب نگام کردی…بعد شروع کردی به سرفه کردن و یه دفعه افتادی روی زمین…چند ثانیه بعد دیگه نفس نمی کشیدی…بدون اینکه یه قطره خون ازت بریزه مُردی! آخه من همیشه از خون متنفر بودم!

دانلود رایگان  دلنوشته ‍ فکرش را بکن

 

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
  • 1605 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,655 بازدید
  • ۶ نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • دیانا
    ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۲۳:۱۰

    سلام بعدخوندن رمان یهو به فکر رفتم خودمو جای دختره گزاشتم اسن موخم ترکیت به هم ریختم
    هالا به هر هال عالی بود

  • نیلا
    ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۱۳:۲۴

    عالی بود ممنون

  • حمید
    ۲۹ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۱:۴۱

    خیلی خوب بود. ممنونم از نویسنده ش

  • fatemeh
    ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ | ۱۴:۲۴

    ایوووول عالیییی بود

  • fatemeh
    ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ | ۱۴:۲۲

    ایول خیلییییی باحال بود

  • Zahra,farshidi
    ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ | ۰۹:۲۵

    خیلی با حال بود تیکه اخرش

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.