دل اگر سرد شود، شعله ی گرمش که شود؟ /
یار اگر ترد شود، همدم و هم پاش که شود؟ /
ماه اگر محو شود، روشنیِ شب چه شود؟ /
مِی اگر کهنه شود، ساقی محفل که شود؟ /
شمع اگر کور شود، چه کسی معشوق پروانه شود؟ /
گل اگر پژمرده شود، زنبورِ عسل خور چه شود؟ /
صبح اگر شب نشود، گردش دوران چه شود؟ /
تن اگر زخم شود، مرحم دردش که شود؟ /
خواب نیارَم به چشمم تا بیایی و جمالم به تو روشن شود/
میخواهی بخوابم و تو آیی و نبینم، این دلم تنگ شود؟ /
جامِ باده به دست، منتظر یار شده ام/
همه گویند که من دیوانه ی شهر شده ام
دل به یار داده ام عاشق بیمار شده ام/
یار نیامد هنوز تشنه ی دیدار شده ام
رخت بَر بستم و من همسفر راه شده ام/
راه، بی راه شد و من گمشده ی دنیا شده ام
برلبِ جوی زدم، بر دلِ کوی زدم، بر سر و موی زدم/
اثری از دلدار ندیدم، اشکی از خون بر چهره ی بی جون زدم
خار در چشم بِرَفت دَم نزدم، خاک بر لب بِنشَست دَم نزدم/
فرسنگ ها راهِ ناهموار را، برهنه پیمودم و لحظه ای دَم نزدم
شعر از ■نیلوفرجانعلیزاده
#متن_اختصاصی