این شب ها که یلدا نزدیک است دلم به حال پاییز کمی میسوزد…
پاییز فصل مظلومیست…عاشق و شوریده ی دخت بلند شب ها…گیسو کمند و بلند قامت تمام سال…یلدایی که عجیب زیباست و دلربا…
اما غمگینی قصه میدانی چیست؟؟
پاییز مظلوممان..باید خودش را تمام کند تا یلدا بیاید…بعد درست در ساعت عاشقی اش یلدا را با دستان خودش به زمستان بسپارد….
پاییز عاشق درد دیده ایست…دلم به حالش خیلی میسوزد…برگ هایش را میریزد تا تمام شود و یلدایش بیاید…باران میبارد تا قلبش التیام یابد و روز رسیدنش میشود روز تمام شدنش…
پاییز مظلوم من…برو به سلامت..
هوای یلدایت را دارم..نمیگذارم سردی و تک رنگی زمستان اذیتش کند…برو فصل مظلوم من…
برو و پشت کوچه های آذرت پنهان شو…شاید با پنهان شدنت رنگ دخترک سیه مو و طناز و دلربایت را دقائقی دیدی…
سفرت آسوده فصل عاشق من..
#زهرا_ارجمندنیا
این رمان کوتاه عالیه