دلنوشته تکه هایی از نبودن

دلنوشته تکه هایی از نبودن

نوزاد که بودم، می‌پنداشتم یک نفر مرا می‌فهمد، یک نفر از وجودش برای من مایه ‌می‌گذارد”
کودک که شدم، دوستانم را هم‌بازی می‌پنداشتم و آن‌هارا همدم می‌دانستم، دلم برایشان قنج می‌رفت و برای لحظه‌ای دل از آن‌ها می‌بریدم و بودنم با آن‌ها به قیامت می‌کشید!
نوجوان که شدم، همه را دوست خود می‌دیدم، برای همه از جان مایه می‌گذاشتم؛ اما چوب سادگی‌ام را خوردم!
سن بالا می‌رفت ولیکن بی‌عقلی‌هایم رو به فزونی بود!
تکامل رشدم را دیدیم؛ اما هرچه گذشت این دوستی‌های ظاهری تکه تکه وجودم را غارت کردند!
حال رو به آینه که می‌ایستم خودم را می‌بینم با تکه‌هایی از نبودن؛ که به ظاهر تکمیل و آرامم!
همه‌ی اطرافیان گول ظاهرم را می‌خورند و نمی‌دانند از درون چه‌قدر خود را خورده‌ام…
#مائده_ش

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 0 امتیاز کل : 0
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.