دختر های ترسو هیچوقت عاشق نمیشوند،یا بهتر است بگویم از میان زن ها،شجاع ترین ها عاشق میشوند،
میدانی،زن ها عاشق که میشوند،دست از سرت بر نمیدارند،حواسشان شش دانگ روی توست،خطا هایت را زود میبخشند و روی خاطرات خوب مشترک مکث میکنند،لحظه های شاد را،لحظه های خندیدن را مدام جلو وعقب میکنند و دنبال دلیل تازه برای ادامه دادن میگردند؛
نمیدانم تجربه اش کردی یا نه اما این ها را منی میگویم که سال ها در سیطره عشق و علاقهِ واقعیِ یک زن زیسته ام،
زن های عاشق عجیب میشوند،آنقدر عجیب که حتی اگر نباشی،ممکن است از طرف تو برای خودشان عطر بخرند،دسته گل بخرند و شهر را زیر پا بگذارند و آنوقت که به خانه برگشتند تا صبح هزاران بار از صحنه بوسیدن پیشانی شان قبل از تقدیم آن ها توسط تو،خیال بافیِ دروغ بکنند؛
میدانی،عشق زن ها را آنقدر عجیب میکند که ممکن است وقتی مشغول عوض کردن گلدان روی میز هستند،گل های پژمرده توی گلدان را بهانه کنند و بنشینند برای جای خالی ات زار بزنند؛
این ها را منی میگویم که قرار است سنگی باشم،قرار است غرورم گیوتن باشد تا گردن احساس را بزند،
اما زن های عاشقم شبیه پرنده ای میشوند که جفتش را با خودش در قفس اسیر کرده و آنوقت بخاطر اینکه دلش برای آسمان تنگ نشود یک تکه از آن را کَنده و به سقف قفس چسبانده.
همینقدر کم
همینقدر ساده و شاید همینقدر زنانه…
#حامد_رجب_پور
#زن_بودن