برای تومی نویسم.
ازتومیگویم وازحالِ چشمانت.
ازتومی نویسم واز زنگِ صدایت!
ازنبودنت درعین حال که بایدباشی…
آخر خصوصیاتت رانمی توان بیان نکرد.
نگاهِ گیرایت را؟چشمانِ زیبایت را؟قدوقامتت راچطورمی شودبیان نکرد؟!
می نویسم تا بدانی وبخوانی،دوست داشتنت به اندازه ی فرسنگ ها فاصله ای که باهم داریم؛درد دارد!
فقط بدان حالِ من،خوب است ومی دانم که نیازی بهاحوال پرسی هایم نداری!
می دانم که شایدگوشه چشمی هم،به دلنوشته هایم نیاندازی.
همه چیز را از بَرهستم،این راهم می دانم که،حتی نگاه کردنت هم سهمیه بندی شده است.
درخیالِ خوش بینانه ام می نویسم که بشتابی،درنگ نکنی!
به سوی دختری بال بگشایی که شدیدا در جاده ی دلتنگی ات،تحمل غم هایش،حتی تحمل باریدن چشمهایش؛برای خود سخت وطاقت فرسا شده است.
#حدیث_نجفی