اسفند روایتی از دو زمان گذشته و معاصر است.
در زمان گذشته شعله در کاباره ای کار میکند که در یک شب متوجه نگاه های خیره و مرموز مردی جذاب میشود!
در زمان معاصر هم راجب دختری به نام مهسا است که در تئاتر کار میکند و در یکی از نمایش هایش دلداده تماشاچیش میشود، فردی نهان زمان!
چشمان عسلی اش در حصار مژگان بلندش پنهان شده بود.
مردان حریصانه به قد و قامت و هیکلش چشم دوخته بودند
لبخندی حاکی از رضایت بر لبان قرمزش نقش بست.
کمر باریک سفیدش در آن لباس طلایی عربی؛ می درخشید!
آرام در حالی که میرقصید، دست هایش را باز کرد و به بالا برد.
از سِن پایین آمد یک پاییش را بر روی پله نهاد، چاک لباس نمایان شد و دستانش هم با پاییش هماهنگ کرد و چرخشی به گیسوی بلندش داد!
صدای هیاهوی جمعیت گوش فلک را کَر میکرد؛ مردان با هیجان از روی صندلی های خود بلنده شده و اسکناس را در میان هوا پرت می کردند!
کسی لینک کانال نویسنده رو داره؟!اگه کسی هست ممنون میشم لینکش رو بده
رمان خوبی بود
سلام خیلی خوب بود فقط پایانش یکم دور از انتظارم بود
در کل خوب بود ممنونم
سلام خیلی عالی بود
ممنون از تیم عاشقانه
سلام چرا لینک دانلودتون پاک شده؟
سلام خسته نباشی خدمت تیم رمانکده
ممنون از این رمان قشنگی که تو سایت گذاشتید
خیلی عالی بود دوستش داشتم.
سلام خیلی عالی بود رمان ممنون
سلام چقدر این رمان عالی بود.
نویسنده اش رمان جدیدش چیه؟
قلمش قوی بود با اینکه غمگین بود ولی به دلم نشست
ببخشید از کجا باید تست قلم بدم ………لطفا راهنمایی کنید
سلام رمانتونو بنویسین تموم ک شد بفرستین تلگرامم ۰۹۰۳۲۰۷۵۷۲۷