در سرزمینی که به دختران ما میگویند آهن پرست بدان انگشت شمار نیستند مردان اندام پرست.
در سرزمین من مردها به زن، به عنوان ابزاری برای سرگرمی خود نگاه میکنند؛ گرگهایی در لباس میش.
چه بسا دخترانی که به نام عشق در آغوش هوس مردان گرگ صفت معصومیت خود را از دست میدهند.
این جا جایی است که در برابر ظالمی که به کسی ظلم میکند سکوت میکنند و جملهی: به من چه مربوطه. بر زبان میآورند.
سکوت تدریجی یک زن عقل و احساسش را به مبارزه باهم میطلبد و این است شروعی برای نابودیاش زیرا؛ برای زن موجودی پاک و مظلوم است که نمیتواند جدال بین قلب و فکرش را تحمل میکند و پا روی عقلش میگذارد، احساسش را در دست گرفته و مانند یک اسب به سمت احساساتش میدود، احساسی پاکتر از یک رود.
در حالی که نگاهش بین چشمام و لباسام در گردش بود با پوزخند ادامه داد:
-باید به این باور برسی که هر چی بین من و تو بوده تموم شده.
بهت زده به صندلی تکیه دادم! حرفش تو سرم اکو می شد؛ هرچی بین من و تو بوده تموم شده! یعنی چی که تموم شده؟ این رابطه تموم بشه زندگیه منم تموم می شه.
دستاش رو گذاشت روی میز و به سمت من متمایل شد.
-آخه عزیز دلم گریه نداره که، آخر هر رابطه ای یک جدایی ای هست، این یک واقعیته.
رمان های عاشقانه