چشمانت همان باتلاق دوست داشتنی بود که مرا غرق خودش کرد.
رمان راجب دختریه که از عشقش ضربه میخوره و یه مدت از ایران میره وقتی بر میگرده….
ژانر: عاشقونه
پایان : خوش
با آرزوی خوشی و عاقبت بخیری برای شما.
به جمع حاضرین محضر نگاه میکنمو به حلقه ی پُر از نگین تو دستم خیره میشم..قند تو دلم آب میشه.
میخوام خانمش باشم…باورم نمیشه.
همرازم،همدردم،همراهم،محرمم،کنارم نشسته.
سربلند میکنم نیکی..خواهرم با ذوق شیرینی به جمع شاهد عقد من تعارف میکنه..به بابا نگاه میکنم بادایی مشغوله حرفه،خدا میدونه تو چشماش چه چراغونیه..آخه ته تغاریش داره عروس میشه..دایی متوجه ام میشه و چشمکی میزنه و بی اختیار لبخند میزنم تکدانه برادر مادرم….مادر!!مادری که از وقتی پامو تو محضر گذاشتم بوش و حسش بوده اما خودش…پیش خدا..
ممنون از همه اتون ،منتظر مهر حرام باشید
نخوندماما سبک قلم ایشون رو خیلی دوست دارم
سلاممنمیخوامرماندانلودکنمنمیشه
رمان نفرت یا عشق یه رمان خیلی خوب و عالیه کاشکی این رمان رو حذف نمیکردید خواهشا دوباره بزاریدش