باید بروم این من و این هم چمدانم
ای کاش یکی بود که میگفت بمانم
در طالعم انگار جز اواره شدن نیست
هر روز کسی میدهد از دور نشانی
من روح جدا مانده از اندیشه ی دریام
عمریست که با بیخبری در جریانم
ان قدر جدا مانده ام از خویشتن خویش
باید به خودم یک خبر از خود برسانم
این لب که فرو بسته ام از روی رضا نیست
کم خورده بگیرید که قفل است زبانم
باید بروم
با صدای یاسمن باقرپور
به قلم سونیا نوری