با اجرای بی نظیر افسون غفائی و به قلم بسیار زیبای هادی پورحسین و با تنظیم سمیر رستگار
هفت_نامه
نامه پنجم
سلام مهربانوی زیبای من :
چند روزی بود خبری دهان به دهان
در بین کسبه و افراد محله می چرخید
چیزهایی که می شندیدم دلم را
میلرزاند , آخر مگر میشود یکباره و
بیخبر ؟
شایعه شومی که با تعطیلی چند روزه
گلفروشی ات حقیقتی تلخ جلوه
میکرد .
پچ پچهای سوگول دختر همسایه
بالایی زیر گوش مادرم کم کم
خواب و خوراک را از او گرفت
و زمینگیرش کرد .
رفتن تو و حرفهایی که پشت
سرت از زبان این و آن می شنیدم
یک طرف و بیماری مادرم , تنها
پشت و پناه آن روزهایم از طرف
دیگر نایی برایم باقی نگذارده بود ,
هر روز ساعتها مقابل مغازه
گلفروشی ات, پژمرده شدن
گلهای یاس و نرگس و مریم
را به نظاره می نشستم
و سوز سرما و یخبندان را با
گرمای نفسهای خفته ات در آنسوی
شیشه تحمل میکردم .
پا به پای یاس و نرگس و مریم
در فراقت پژمرده شدم و دم نزدم ,
من جگر خون میکردم و آنها جان
فدایت , من آه حسرت میکشیدم و
آنها هر روز بیشتر در خود فرو میرفتند
آنها پایی برای جستجویت نداشتند
و من نایی برای نفس کشیدن .
دیگر زبانزد خاص و عام شده بودم
حتی آجرهای خیس و یخ زد خانه ات
هم با دیدن من روی بر می گرداندند .
چه میتوانستم بکنم که نکردم ؟
صبحها خرابه نشین خانه ات بودم
و شبها مونس گلهای خشک و
جوان مرگ شده مغازه ات .
به دل حسرت دیدار داشتم و
به سر هوای پر کشیدن از سرزمینی
یخ زده و خالی از نفسهای تو به
سرزمین مردگان ,
از انتظار کشیدن جانم به لب
رسیده بود و شاید کمی مرگ دوای
دردم می بود , خدا را چه دیدی شاید
آنجا زودتر به وصالت می رسیدم ,
آخر رسم تو غافل گیری بود , حتی اگر
شده شب چهل پدرم باشد , و وعدگاه
قبرستان .
پس چه آرزویی بهتر از مرگ ,
نو عروسِ شهر ؟
عشق پاییزی من :
شب عروسی تو شب اول قبرِ
یاس و نرگس و مریم بود , و من .
#هادی_پورحسین