نیمه شب باشد و باران
نم نم به روی زمین بیاید و صدای چک چکش روح آدم را نوازش کند.
آهنگ آرام پیانو، در سرت بپیچد و بعد
زیر پتو بخزی و زخمی در قلبت تازه شود و آنقدر درد کند که نگذارد بخوابی.
چشم بر هم ببندی و بخواهی خودت را در آغوش خواب جا کنی اما نشود!
راستش دردش آنقدر عمیق است که هق هق امانت نمی دهد.
آه…
می دانی از چه حرف می زنم؟
از زندگیِ بی تو…
از شب های بارانی و تاریکی که باید تنهایی تمام شوند.
از تمام عمری که به پایت رفت.
و
از پیری یک دختر بیست ساله؛
آری! دوری ات پیرش کرد.
دوری ات دور نبود، نزدیک تر از نزدیک بود!
دوری ات سخت نبود، طاقت فرسا بود!
نمی شد از اول نباشی؟
#فریبا_میم_قاف