دریا دختری با هزاران آرزو… با سرگذشتی متفاوت… دنیایی که رقم می زند زندگی اش را با بدترین شکل ممکن…
زندگی و خوشی که به یک باره با ورشکستگی پدرش ویران می شود.
در گیر عشقی می شود که دم از گذشته و دلدادگی و عشق بچگی می زند.
باوری که دریا را تا مرز جنون می کشاند…
می رود آن عشق نافرجام برای بازگشتی دوباره که سرنوشت دستشان را از هم دور می سازد.
بله دادن اجباری دریا با دلی عاشق، به کسی که از روی اجبار است…
بازگشتن عشقی که این ویرانگی ها را به جای ترمیم تا مرز دیوانگی تیمارستان و نابودی، می کشاند.
در پیچ وخم این دنیای پر از پستی بلندی …
پر از غم و شادی، به دور از هیاهو، مثل مار افعی…
چرا شد غم و اه مهمون لونه ما؟…
چرا نباید رحم کرد به آدم ها…
چی شد اون مهر ومحبت دلها…
چیکار کرد با ما این دنیا …
از قدیم گفتند: خدا هیچ بنی بشری رو از عرش به فرش نرسونه، ولی خدای بزرگ مارو بدجوری دچار این بحران کرد. از عرشی بزرگ به فرشی کهنه رسوند. نمی دونم حکمت این اتفاقات، تاوان کدوم اشتباه بابام بود .
دل رحیمش، یا انسانیتش؟ یا این که مورد امتحان پروردگارقرار گرفتیم!…
این سواله که تو این مدت هر لحظه مثل خوره افتاده به جونم، الان دو ماهه بابا سکته کرده و یک گوشه افتاده و ما خونه ی خواهر بزرگم درنا، زندگی می کنیم.
خونه ای نقلی که خود پدرم، سر جهیزیه به دختر بزرگش داده. چون شوهر خواهرم سامان، فقط یک دانشجوی بی کس بود که عاشق خواهرم شد بابام هم که خیلی آدم مومن و دل رحمیه با ازدواج و زندگی این دو جفت عاشق موافقت کرد، کمک کرد و این زندگی رو واسشون ساخت.
خوب
رمان بسیار زیبا بود ولی هم درد و غصه دختره خیلی زیاد بود و باید کمش میکردند و شخصیت نیما هم خیلی خوب بود و باوجود غلط املایی رمان جالبی بود ممنون از نویسنده رمان
خدایی جگرمونو کباب کردین تا آدم میومد یکم امیدوار بشه ک الان دیگه دخترمون خوشبخت میشه ی بلایی سرش میومد اولاشو ک داشتم میخوندم خوشحال شدم ک ۵۰۰ صفحس گفتم آخ جون داستانش ک تا اینجا قشنگ بوده طولانی هم هست ولی واقعا ب نظرم این همه دردی ک ب دختر قصه دادن زیادی بود و خستم کرد اگر داستان کوتاه تر شده بود میرفت جز رمانایی ک هرکی ک رمان میخونه یا نمیخونه رو مجبور میکردم بخونش
خیلی زود عاشق نیما نشد؟ من همیشه مشکل دارم با این بخش رمانا ک دختره خیلی الکی دل میده
نیما اولاش خیلی عاشق پیشه بود با همه دیوونه بازیاش گوگولی بود ولی خدایی بعدنشو ک ادم میبینه پشماش میریزه روانی شده بود من موندم پری دریایی چطور تونست برگرده بش
با تشکر، بسیار زیبا و خواندنی بود، کاش از لحاظ املایی توجه بیشتری می شد تا غلط های فاحشی مانند لابی هتل (نه لعابی هتل)، امثال من (امسال من) و … بارها و بارها تکرار نمی شد. باز هم ممنون.