غصه آنجا بود که از سختی و سردی شیشهی مترو که تکیه گاه سرم شده بود، خسته و آزرده شده و چشمانم را باز کردم…
و درست روبرویم دختری همسن خود را دیدم که سرش را بر شانهی مادرش تکیه زده بود!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.