گلی دستش را روی قلبش گذاشت و به آرامی نهیب زد،
چرا بی تابی می کنی ؟
آن بیرون نه عشقی است نه تنفری ونه هیچ احساس دیگری ،همه چیز را باران تند لاهیجان با خود شست وبرد .
نتیجه ای یافت نشد
بد نیست
نام (الزامی)
ایمیل (الزامی)
وبسایت
بد نیست