من صبورم اما،
به خدا دستِ خودم نیست اگر میرنجم…
یا اگر شادی زیبای تو را
به غمِ غربتِ چشمانِ خودم میبندم…
من صبورم اما،
چه قدَر با همهی عاشقیام محزونم!
و به یاد همهی خاطره های گلِ سرخ،
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم!
من صبورم اما،
بیدلیل از قفس کهنهی شب میترسم…
بیدلیل از همهی تیرگی رنگِ غروب…
و چراغی که تو را از شبِ متروکِ دلم دور کند…
من صبورم اما،
آه، این بغض گران
صبر چه میداند چیست…؟!
شاعر: #حمید_مصدق
گوینده: #فریبا_میم_قاف