نواز دختری که با همه فرق داره.
درسته اون یه گرگینه ی آلفاست.
اون در موقعیت قرار میگیره که تعادل دنیا بهم خورده و مجبور در برابر خون آشام ها بایسته.
اما در این بین با پسری به اسم آرن روبه رو میشه که یه انسانه و از هیچ چیز خبر نداره.
کم کم دل به آرن می بنده و همین میشه نقطه ضعفش برای دشمناش.
اتفاقاتی میوفته که آرن مجبور به تبدیل
میشه و ……………
-نواز صبر کن.
با عصبانیت پوفی کشیدم و به سمتش برگشتم.
-چیه ؟
-م…من دوستت دارم.
-ببین مهران م…
با بوی خاکستری که شبیه نسیم بهاری از کنارم رد شد ، رشته ی کلامم رها شده و به کل فراموش کردم چی می خوام بگم.
-نواز ؟
صدای مردونه اش مثل کفش پاشنه بلند روی سرم راه رفت و اعصاب نداشته ام رو تحریک کرد.
با خشم از بین دندون های کلید شدم غریدم
-برو رد کارت ، دیگه نبینمت وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدی ؟
با ترس سرش روتکون داد و با صدا آب دهنش رو بلعید جوری که سیب گلوش بالا و پایین شد.
با چهره ی همیشه خونسردم روی پاشنه ی پا چرخیدم و مهران رو با رنگ و رویی پریده ول کردم.
آروم آروم بدون هیچ جلب توجه ای پشت دیوار ایستادم.
نگاه جست و جوگر و عصبانیم را حول بویی که تیزیش اذیتم می کرد فرستادم و دنبال خون آشام متجاوز گشتم.
بعد از چند ثانیه نگاهم روی پسری که به دیوار تکیه داده بود و با لبخند دسته استاد رو فشار میداد ، افتاد.
بعد از کمی گفت و گو خدا حافظی کرد و رفت.
بدون تلف کردن وقت قفل گوشی رو باز کردم و اس ام اسی برای اشک نوشتم
-موقعیت قرمزه سریع بیا.
گوشی رو داخل کیف گذاشتم و با آرامش پشته سرش حرکت کردم.
می دونستم که اون بوی من رو احساس کرده و احتمال داره از دستم فرار کنه اما رها شدنش از یه آلفا غیر ممکنه.
هنوز رمان رو نخوندم …
ولی من مطمئنم یکی از بهترین رمان هاس …چون من عاشق رمان گرگینه ای و خون آشامی هستم ….خدا قوت ..¿¡