این “بهار”
میشد دو نفره باشد!
غرورَت اگر پا درمیانى نمیکرد…
این بهار میشد؛
تکرارِ زمستان نباشد!
کمى کوتاه اگر مى آمدى…
تمامِ درختان؛
تا بهارِ بعد
به یُمنِ حضورت،
شکوفه هایشان را نگه میداشتند!
شانه به شانه ام اگر مى بودى…
رسمِ زمانه است شاید؛
تمامِ اتفاقاتِ خوب،
تمامِ دلنشین ها
آنجا که باید رُخ دهند،
نیست میشوند!
یا آنقدر دیر اتفاق مى افتند،
که تمامِ فصل ها زمستان شده است،
یا آنقدر زود که درختان هنوز شکوفه نزده