عطر بوسۀ پاییز گونه ام را برای سکون بر میگزیند و خیانت محض است که پیش چشمانم زل میزند به او
دیگر قرار نیست همراه رقص هیچ کلمه ای در آغاز باشد.
راستش نباید حتی ذره ای جوهر را حرام این کلیشۀ عاشقانه کرد
عاشقانه ای بی تو فلسفه ای دارد توأم با درد
و درد معشوقه ای دارد ،عاشق .نامش در داستان ها عذاب آمده است و معاشقه ی این دو محصولی دارد که تنهایی را نام گرفته است.
زیبا نیست ؟
خانواده ای چنین گرم.
خانواده ای پر از شور ،پر از ذوق
سیر و سفر نیز میکنند و داستان هایی را رقم میزنند که عاشقی میگرید ،
بالغی میمیرد و خائنی میرقصد
باران را نیز دوست دارند و با قطراتش روان میشوند و چشم های یک انسان را بدرود میگویند .
در طول یک سیگار قدم میزنند و بر بال دودها یش پرواز میکنند و از گلوی آدمیزاد فریاد میشوند ،آهنگ میخوانند و میرقصند و دیوانگی به بار می آورند.
وصلت نیز میکنند
گاه با رنج
گاه با یک دل ِتنگ
از تک و تا هم می افتند
پیر و فرتوت میشوند و رنگ میبازند
و در جایی ،در گوشه ای از خاطرات بیرنگمان سرشار میشوند از بودن
و اینجاست که عاشقی میگرید ،بالغی میمیرد و خائنی میرقصد.
متن : #سنوریتا