چه آدم هایِ ضعیفی هستیم ما!
با یک نگاه احساساتمان را دست اطرافیان می دهیم…دست همان کسانی که بودنشان دلیل بودنمان است…دلیل نفس کشیدنمان…دلیل خنده های یک دفعه ایی مان…اما یک روزی، یک جایی، یک ساعتی چنان مورد ضرب و شتم حرف هایشان قرار می گیریم که می خواهیم آن لحظه از کابوس بیدار شویم…نمی خواهیم باور کنیم این همان عزیز جانمانِ ماست…نمی خواهیم ماهیت داشته باشد!
همان وقت است که دستمان را روی صورت خود فرود می آوریم…اما، برای بیدار کردن خودمان از کابوس سیلی جواب گو نیست…می دانی؟ آن زمان که دیگر احساساتمان زیر پاهایشان و نقطه ضعف مان در دست هایشان است دیگر هیچ چیزی جواب گو نیست!
فقط یک راه باقی می ماند…کوله بار خاطراتمان را جمع کنیم، برویم و برویم.
نویسنده:نگین شاهین پور
[su_note note_color=”#74d75d” text_color=”#ffffff” radius=”11″]فایل صوتی این دکلمه زیبا[/su_note]