دکلمه صوتی دکلمه صوتی منِ دیوونه رو باش که
منِ دیوونه رو باش که...
شاعر: مریم حیدرزاده
گوینده: #هنگامه_دشتیانی
من دیوونه رو باش که نفهمیدم تو بی رحمی
تمام مشکلم اینه که حرفامو نمی فهمی
منو باش که نفهمیدم تو بی ذوقی بی احساسی
دروغ بود اینکه می گفتی تو هم محو گل یاسی
من دیوونه رو باش که شکستم با شکست تو
تو چه مردابی افتادم یه عمره با دو دست تو
من دیوونه رو باش که واسه تو گریه می کردم
تو رو باش که نفهمیدی تو شعرم گم ...
دکلمه صوتی یکی از روزهای چهل سالگی
نویسنده: #یغما_گلرویى
گوینده: #هنگامه_دشتیانی
یکی از روزهای چهلسالگیات
در میان گیر و دار زندگیِ ملالآورت
لابهلای آلبوم عکسهایت
عکس دختری مو بلند را پیدا میکنی
زندگی برایِ چند لحظه متوقف میشود
و قبضهای برق و آب برایت بیاهمیت
تازه میفهمی بیست سالِ پیش
چه بیرحمانه
او را در هیاهویِ زندگی جا گذاشتهای...
[su_note note_color="#ef3c60" text_color="#ffffff" radius="11"]ویدیوی این دکلمه زیبا[/su_note]
[su_note note_color="#74d75d" text_color="#ffffff" radius="11"]فایل صوتی این دکلمه زیبا[/su_note]
[disk_player id="20115"]
مطالب پیشنهادی ما به شما
دکلمه صوتی تاریکی نورانی با اجرای یاسمن باقرپور
دکلمه صوتی دلیل عشق با صدای افسون غفائی
دکلمه ...
داستان کوتاه عاشقی شهامت میخواهد به قلم عطیه شکری
به نام خدا
نام اثر: عاشقی شهامت می خواهد
به قلم: عطیه شکری
- بعد از انجام کارت یه راست برگرد پاسگاه سر پستت!
پرونده را از دستم گرفت اما قدم از قدم برنداشت. موشکافانه نگاهی به چشمان فراریش انداختم و با جدیت پرسیدم:
چرا وایستادی؟ برو دیگه!
بالاخره دلش را به دریا زد و پر استرس خواسته اش را به زبان آورد:
جناب سرگرد اجازه می دید یه امروز رو بعد از کارم مرخص شم؟!
نگاه پر غروری به ...
دیالوگ های ماندگار رمان دست_نوشتهء_تقدیر
_ میخوای فالت بگیرم ؟
_ اعتقاد ندارم .
فالگیر پوزخندی زد و گفت : پس از اون قشر آدم هایی هستی که هرچی بخوای هست و نیاز نمی بینی با فال به چیزای خوب برسی .
خندید : اتفاقا از اون قشر آدمایی ام که زندگیشون با کف بینی یه فالگیر درست نمیشه .
_ اما من حرف های قشنگی دارم .
سوالی نگاهش کرد و پرسید : ببینم ، حقیقت زندگی منو می تونی بگی ؟!
فالگیر با اعتماد به ...
دیالوگ های ماندگار رمان تهی قلب
هنوز آرزوی ام کامل نشده بوده که برق اتاق روشن شد و من به اجبار چشم بستم.
- چرا بیدار شدی؟
کم کم لای پلک هایم را باز کردم و نخواستم که بگویم:«خبر نداری که دیگر در خواب هم ندارمت و نداشتنتان کابوسم شده و خواب را از چشمانم دزدیده.»
- گُر گرفته بودم.
وارد اتاق شد و به میز کامپیوتر رازان تکیه داد.
- الان بهتری؟
مگر برایت مهم است؟ تو که دیگر ازآن من نیستی.
سر تکان دادم.
- پاشو لباس ...
دلنوشته چه کنم
چه کنم ،یابم درمان دلم را
به هر سو روم ،نام تو بردن
نمیدانند ،دل من با یاد تو
دردمند شود
چه کنم ،تا بدانند
درمان دل من تویی نه نام تو
فقط خود تو.....
#م_رضائیان
دانلود رمان جدید و زیبای پناه به قلم مهشاد خواجویی
قصه ای که دردِ عشق در سینه دارد... عشقی رفته بر باد... وفایی که می بُرَد... لیلایی که رفتن می شود انتخابش... مردی می ماند و خاطراتی که طنابِ دارش می شود... و شهری که بوی او را دارد... او می ماند و یک جهان فاصله که جدایی به ارمغان آورده... قصه ای که یک لیلای دیوانه ی عاشق دارد و یک مجنونِ عاشق و دیوانه تر...
عشقی که حاجت دلانه می ...
دیالوگ های ماندگار احساس تنهایی
- تا حالا شده بین چندتا آدم نشسته باشی یهو احساس تنهایی کنی؟
جوابی نداد شاید چون فهمید منتظر جوابش نیستم. من فقط دو تا گوش برای شنیدن میخواستم:
- به آدمهای اطرافت نگاه کنی و به این فکر کنی اگر من نباشم چی به سرشون میاد؟ ناراحت میشن یا اصلا متوجه نمیشن؟ میدونی چه دردی داره وقتی ، رفتنت کسی رو ناراحت نکنه؟ مثل این میمونه بودنت خوشحالشون نکرده باشه. یا شاید مثل این باشه ساعتها به ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.