رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دیالوگ ماندگار یکی بود یکی نبود.

دیالوگ ماندگار یکی بود یکی نبود.

-چرا نفست توی تاریکی می گیره؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-اول راهنمایی که بودم چند تا از بچه های مدرسه گفتن مامانم اومده دنبالم و توی انباری منتظرمه!این قدر از دیدن مامانم خوش حال بودم بدون فکر رفتم توی انباری. اونا ام در و روم بستن و اون تو توی تاریکی ترسناک بود.
گریه کردم.التماس کردم.جیغ و داد کردم ولی در و باز نکردن.
صداش و نزدیکم شنیدم:
-چرا باید از دیدن مامانت این قدر خوش حال باشی؟
-چون مامانم…پیشم نبود.

دانلود رایگان    دیالوگ های ماندگار رمان دست_نوشتهء_تقدیر

ب قلم:مرجان فریدی

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
  • 1864 روز پيش
  • دلنوشته عاشقانه
  • 2,436 بازدید
  • ارسال نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • avaکارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • شهیدی هستمممنون میشم لینک گروه ایتا رو بزارین...
  • ایمان سعدتمه دوست دارم که این رمان از بی خانم...
  • ایمان سعدتعالی...
  • saraنمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم کارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.