_ عشق یعنی چی ؟!
ارسلان لبخندی زد که حسش را مشخص نمی کرد : رفتن و سخت می کنی .
_ همچین قصدی ندارم ، فقط کنجکاویه !
ارسلان با دقت روی صورت رها زوم کرد . این خیرگی رها را معذب می کرد . پس سرش را پایین انداخت و گفت : اصلا ولش کنید .
اما ارسلان تازه به جوابش رسیده بود .
_یعنی سرخی گونه های تو !
#مهدیه_سعدی
دیالوگ رمان
#دست_نوشتهء_تقدیر
#دردست_چاپ
عالی بود
دوسش داشتم❤
واقعا من عاشق رمان ازدواج اجباری عشقم باران هستم