روزهایی که بامن گریستی
و در آغوش غصه ها زجه می زدی را خاطرت هست؟
روزهایی که هوای دلتنگی ات؛طاعون تنهایی به تنم انداخت را خاطرت هست؟
روزهایی که سر در آغوشم هق هق گریه هایت آرام می گرفت راخاطرت هست؟
خاطرت نیست؛
به خدایت خاطرت نیست؛
که اگر بود یاخته یاخته ی احساسم را تَرَک نمی انداختی؛
نیش زبانت را روی قلب نازکم نمی انداختی تاسمی شود
برای روزی که شکستنت را انتظار می کشد؛
اگرخاطرت بود به قضاوت هایت تن نمی دادی
به خنده هایت لحن کنایه نمی دادی تا مرهم از زخم بردارد.
کاش خاطرت می ماند؛
اما نه همانند همان بادی که خاطراتم ویاد مراهم باتو خواهد برد.
قضاوت _نداسلیمی
[su_note note_color=”#ef3c60″ text_color=”#ffffff” radius=”11″]ویدیوی این دکلمه زیبا[/su_note]
[su_note note_color=”#74d75d” text_color=”#ffffff” radius=”11″]فایل صوتی این دکلمه زیبا[/su_note]