تنی را زیر قدم هایش له کرد
که برای ترمیم احساسم چنگ برسینه ی زمین ساییدم؛
گرد قدم هایش روی جاده مانده بود…
از چنگ زدنم در آغوش مشتم آمد و به هوای دوباره احساسش دست مشت شده را بازنکردم.
تا به یادگار بماند؛
هوای سرد قدم هایش.
یاخته ی یاخته ی احساسم درد کشید از غم های سردی که هرلحظه تنم را می لرزاند.
نه به آن چنگی می شدبزنم ونه درگیر رویاهایم به آزادی رسیدم.
فقط از آن رفتن و تنهایی قلبی خسته ماند که ضربان هایش
را نمی شدبه امید دوباره تپیدن احساس کرد.
[su_note note_color=”#ef3c60″ text_color=”#ffffff” radius=”11″]ویدیوی این دکلمه زیبا[/su_note]
[su_note note_color=”#74d75d” text_color=”#ffffff” radius=”11″]فایل صوتی این دکلمه زیبا[/su_note]