خوش خیال
خیالت به سر زد، که من خوش خیالم
چه شوری به سر داد! چه حالی به حالم!
روانم به سویت، گهی سر گهی پا
که تا پر گشایم، نظر کن به بالم
به رویم بتابان، شراری زِ رویت
که بی لطفت ای جان! به باغِ تو کالم
زدی بر دلم چنگ، نه سوزی نه آهنگ
بزن هر چه خواهی، زِ دستت ننالم
به عالم بگردی، سراسر وفا را،
نیابی چنان من، که من بی مثالم
اگر بی تو یک دم، خیالم سفر کرد،
به جز تیره روزی، نیامد به فالم
زِ خاکم پس از من، سبویی در آور
بنوشان مِیِ ناب، که من خوش سفالم
چو چشمانِ خیسم، به پایِ غمت سوخت
اگـر با تو رفتـم، نبیــنی زوالـم
به پایت صبا را، به شادی نشاندی
که تا جان سپارم، ندادی مجالم
م.س.صبا