تو مقیم کوچه ی نسترنی
من اقاقیا
هر عصر
دو کوچه را
برای روبوسی گلگونه ات
گز می کنم
به بال پروانه
نوای کوبه ام را
می شناسی
منم مریم
دلم هر روز
لک می زند
برای سماور برنجی
قوری بندزده
استکان کمرباریک چای
و یک زنبیل بهارنارنج لبخندت
از گوشه ی چادر گلدارت
نم هرروزه ی چشمت را
پاک می کنی
آخر مادرجان!
راه دوری نرفته ام
فقط یک کوچه پایین تر
هر روز
هوای دیدنت را
نفس می کشم
تا ….ابدیتِ رازقی ها
شاعر؛
#مهنازمحمودی
اجرا؛
#بانوافسون_غفایی