آی تیس دختری مغرور و خودخواه که همه چیز را برای خودش میخواهد
و سرگرد راتین مثبت که به عنوان بادیگارد وارد قصر آی تیس میشود اما عاشق میماند و
اما صحبت سر یک عشق قدیمی بوده که بازی عشق این دو نفر را به جنون میکشد.
پایان خوش♡
ژانر : طنز_هیجانی_عاشقانه
داستان عاشقانه ما سرآغاز عشقی ممنوع بود!
این یک بازی ممنوعه بود که بازیگرای این بازی مرگبار ناخواسته تن به این بازی بی رحمانه دادند!
همگی محتاج مقدار کمی خوشی!
حتی لحظه ای کوتاه!
که بتوانند رنگ زیبای خوشبختی را بچشند!
اما عده ای قربانی میشوند و خوشبختی را برای مونسشان به یادگار می گذارند!
– بفرمایید خانوم!
عینک دودیم و از چشمام برداشتم و از ماشین پیاده شدم.با لوندی قدم برمی داشتم.نرگس و رعنا دم در عمارت بهم تعظیم کردن.با غرور همیشگیم لبام و غنچه کردم و عینک دودیم و دادم به رعنا.شنلم و هم دادم به نرگس.
از پله های عمارت بالا رفتم و وارد اتاقم شدم.اتاقی که با دکوراسیون سفید صورتی با زیباترین سلیقه تزیین شده بود.مانتوم و از تنم دراوردم و انداختم رو تخت دونفره بزرگم و شالم و هم انداختم رو صندلی میز ارایشم.
به عادت همیشگیم رفتم جلوی آینه قدی اتاقم ایستادم و یکی از دستام و زدم به کمرم و ژست خوشگلی گرفتم و به چهره بی نقصم خیره شدم.صورت کشیده و برنزه در اصل سفید پوستم ولی پارسال برنزه کردم.لبای
کشیده و چشمهای زیبا به رنگ خاکستری.ابروهای کمانی و موژه های بلندم که خیلی به چهرم میومد.به ناخن های کشیده و لاک زده ام نگاهی انداختم.
نیش خندی زدم
بی نقص بودم!