تا به حال دیده اید کسی از خواب فرار کند؟ از شب؟!
مردی به حال اقرار، پیر شده در ایام جوانی! مردی مرموز و بی رحم سالهاست که به دنبال گمشده ایست که از گذشته هایش گم کرده. در این راه از هیچ مانعی باکی ندارد. با تمام جاذبه ها و خطر ها میجنگد. به خیال خود با خدا میجنگد!
اما یک شب…همه چیز زندگی او تحت الشعاع قرار میگیرد.
باید دید اینبار چه کسی پیروز میشود. روزگار بر او غلبه میکند یا او بر روزگار.
“رمان فرار ازخواب”
“مریم سارابه”
شب میشود و باز مهتاب بالا می آید. هر قدم که به سمت اتاقم برمیدارم انگار تیری در قلبم فرو میرود! چشم هایم را میبندم و تاتر شروه میشود…
هر شب با اجبار به این صحنه ی سیاه تاتر دعوت میشوم تماشاچی هستم ولی نقش اول داستان.
سکانس اول نوستالژیکِ با یک زندگی آرام. سکانس دوم دراماتیک است با کمس تشنج قابل حل!
طاقت نمی آورم و چشمهایم را باز میکنم. از صحنه ای خطرناک پرت میشوم به اتاق آرام و تاریک خودم! یک آنتراک کوچک نیاز هر بازیگر و تماشاچی است.
ولی من از این نمایش خسته ام….نمیخواهم به صحنه بازگردم ولی مرا قل و زنجیر شده به صحنه باز می گردانند.
سکانس بعدی اکشن است! بار رنگ خون و صحنه ای آتشین…انگار آتش را به جان من زده اند. میخواهم فرار کنم. میخواهم آتش را خاموش کنم اما نمیشود! شیطان بزرگ به دست و پا زدن من میخندد. میخواهم با دستهایم سلاخی اش کنم ولی نمیشود…
سکانس چهارم رمانتیک است…آرام و ساکت …و تنها بوی گل نسترن می آید! بوی خیانت در مشامم می پیچد و باز آتش و من و صدای اسلحه…با وحشت از خواب بیدار میشوم.
از سکانس آخر فرار میکنم! سالهاست که نگذاشته ام سکانس آخر را چشمهایم ببیند…فرار میکنم من از آخر قصه…فرار میکنم از خواب…
خوابی که هر لحظه اش تداعی گذشته است….
#رمان_فرارازخواب
سنگی را از روی زمین برداشتم …روی زانو نشستم سنگ و چند بار زدم به قبر. دستم و گذاشتن روی پیشونیم به عکسشون روی قبر خیره شدم! آخ خدا! کاش میدیمت اونوقت فقط ازت میپرسیدم چرا؟ این رسمش نبود…نبود.
آهی کشیدم و بلند شدم. گلهای مریم و شقایقی که گرفته بودم گذاشتم روی قبر زیر لب زمزمه کردم
_تا بعدا…خداحافظ
حرکت کردم نزدیک ماشین بودم که موبایلم زنگ خورد. با دیدن اسمش کمی اخم هایم توی هم رفت.جواب ندادم هیچ حوصله نداشتم…ریموت و به طرف ماشین گرفتم و به سمت در رفتم…سوار شدم و به سرعت باد حرکت کردم…هر وقت می آمدم اینجا حالم بهم می ریخت جوری که دلم میخواست بمیرم…ولی نه! من باید زنده بمونم بایدآخرین کار مهم زندگیم و انجام بدم کاری که ده ساله بابتش دارم می دوم ولی هنوز به نتیجه نرسیدم…دوباره گوشی زنگ خورد.
_چیه؟
_چرا جواب نمیدی؟!
سکوت کردم.میدانست از این سوال ها بیزارم!
_باشه ببخشید حواسم نبود.
_بگو…
_این مرتیکه اومده اینجا داد بیداد راه انداخته.
_کی؟!
_منصوری!
[su_note note_color=”#3e44a2″ text_color=”#ffffff” radius=”11″]دانلود این رمان از طریق بارکد خوان[/su_note] [
[su_qrcode data=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2019/02/فرار-از-خواب.pdf” title=”دانلود از طریق بارکد خوان”]
[su_note note_color=”#3ea23f” text_color=”#ffffff” radius=”11″]مطالعه این رمان بدون نیاز به دانلود[/su_note]
[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2019/02/فرار-از-خواب.pdf” title=”فرار از خواب”]
مثل خیلی از رمانای مجازی. ایراد داشت عیب داشت. ولی نویسنده استعداد داره و این کاملا از داستان مشخصه. خانم سارابه ازتون میخوام ادامه بدید. تلاشتون و بیشتر کنید تا آثار بهتری ازتون بخونیم
ایراد داشت ولی خوب و گیرا بود. خوشم اومد
رمان بینظیری بود.
فقط کاش یکم عاشقانه های بین مهلا وآرشام بیشتربودوتفاوت رفتارآراشام باخواهرش وبقیه روبیشترنشون میدادید.ولی درکل نویسنده توانایی هستید وآرزومیکنم همیشه موفق باشید.
بی نظیرترین رمانی که تا حالا خوندم همین بود
بالاخره یه رمان درست و حسابی با یه موضوع جدید پیدا شد.
چرا من نمیتونم که دانلود کنم این کتاب رو چه جوری رو اپل دانلود کنم؟
واااااى. چقدر جداب درسته کمى الهام گرفته شده از داستانهاى دىگه است ولى اخر داستان و روندش غیر قابل پىشبىنى و جداب بود. پىشنهاد مىکنم حتما بخونىد. ممنون از خانم مرىم سارابه عزىز
موضوع خوبی داشت میتونست بهتر جهت داده بشه
وسطای رمان حوصله سر بر شد و قابل پیش بینی
کمی کپی شده از رمان های دیگ