رمانِ صاعقه روایت کننده ی داستانی سرتا سر هیجان است.
باندی جنایت کار که رئیسان آن، سامر و ساهر دو برادرِ تبهکار هستند.
پسرانی خوشتیپ و با موقعیت عالی که دختران زیادی را به دام خود گرفتار کرده و هر کدام را به گونه ای نابود می کنند.
در میان این دختران، دختری به نام سایه دل باخته ی سامر می شود و این عاشقی او را به خطر بزرگی می اندازد.
سایه، نیاز و ایرانا!
سه دختر داستان ما که هر کدام به خاطر عشق وارد این بازی می شوند.
عشقی از جنس های مختلف و سرنوشت های عجیب و مختلف!
زهرا مسعودیان
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ
نون سوگند به قلم و آنچه مىنویسد.
همه می گویند لذتی که در بخشش است، در انتقام نیست! اما من تلخی انتقام را به شیرینی بخشش ترجیه می دهم. من برای لحظه لحظه جان دادنت و قطره قطره ی خونت انتقام خواهم گرفت. من برای تو می جنگم و برنده خواهم شد.
سلام و درود خدمت عزیزان دلم، بعد از رمانِ(آقای صدا و خانم آوا) رمان *صاعقه* دومین رمان بنده ی حقیر می باشد. با ژانری کاملا متفاوت ودوست داشتنی که قطعا از خواندن آن لذت خواهید برد.
توجه:این داستان کاملا تخیلی و ساخته ی ذهن بنده می باشد و هرگونه تشابهی کاملا اتفاقی است.
نگاهی به ساعت مچیِ طلائی رنگم می اندازم. باز هم دیر کرده است. کلافه پاهایم را روی زمین می کوبم.
بلاخره بعد از ۴۵ دقیقه تاخیر از راه می رسد. کوپه ی قرمز رنگ اش جلوی پایم می ایستد. سوار می شوم و به سردی سلام می کنم:
-سلام.
نگاهم به آل اسپورت های سفیدم است و دلم نمی خواهد به صورتش نگاه کنم. بوی ادکلن تلخش، مانند همیشه احساسم را قلقلک می دهد.
صدای مردانه اش مرا از رویا هایم بیرون می آورد.
-سلام بانو! آلان یعنی قهری؟ به جون خودم یه کاری پیش اومد. شرمنده دیر شد.
سرم را بالا می آورم و به چشمان سبزش خیره می شوم. سعی دارم عشقِ درون چشمانم را با دلخوری مخفی کنم. لبخند دل نشینی روی لبش جا خوش کرده است. سریع به خودم می آیم و با تندی جوابش را می دهم.
-دفعه ی اولت که نیست سامر خان، عادت کردی من رو قال بذاری.
حالت مظلومانه ای به خود می گیرد و ادامه می دهد:
-ای بابا، معذرت می خوام بانو خوبه؟
-همین طوری که نمیشه!
-عه! جالب شد، خب بفرمایید چه جوری میشه؟
-مثلا شاید بشه با یکم خرید و یه شام حسابی، یه کاریش کرد.
-شما جون بخواه.
-زبون نریز، راه بیوفت!
-ای به چشم.
لبخندی به لبانم می نشانم و به بیرون خیره می شوم.
سامر را باهمه ی این اخلاق هایش دوست دارم. الآن حدود دو سال است که او را می شناسم.
آن قدر محو در افکار خود می شوم که، متوجه طی شدن مسیر نمی شوم.
این رمان اختصاصی سایت رمانکده میباشد و کپی برداری از این اثر چه با ذکر و چه بدون ذکر منبع حرام می باشد .
چطور میشه بانویسنده در ارتباط بود
سلام با تشکر از نویسنده بابت تلاششون. به نظرم این رمان عیب های زیادی داشت. اول اینکه از نظر روانشناسی کسی که از نزدیک صحنه های خونین و وحشتناکی می بینه نمیتونه با حالت عادی همشگیش زندگی کنه ولی ایرنا که با وجود مرگ سایه بازم راحت و اسوده زندگیشو کرد انگار نه انگار اون صحنه ها رو دیده! شخصیت اصلی وسطای رمان از سایه به ایرنا تغییر کرد. یهو همین طور الکی کاشف به عمل اومد مامان سایه مامانش نیست و مامان نیازه. سوال من این وسط اینه که چرا نیاز با اونا زندگی نمیکرد پس؟ و اینکه هیچ مردی بچه ای که ثمره ی خیانتشه رو نمیاره تو خونش ور دل خودش و زنش. این رمان واقعا قابل قبول نبود خیلی ضعیف بود. اما باز نویسنده بخاطر زحماتشون ممنونم و امیدوارم دفعات بعدی با دقت بیشتری رمان بنویسن و از افرادی که تو ای کار سر رشته دارن راهنمایی بگیرن.
واقعا نمیخوام به مویسنده توهین کنم اما بهتره خیلی رو قلمشون کارکنن داستان رمان خیلی نامنظم بود و اصلا قابل قبول نبود اما باز هم تشکر میکنم از نویسنده تلاش خوبی بود
این فصل دوم رمان صاعقه هستش یا فرق می کنه ؟ چون یه رمان دیگه هم هستش به همین اسم ….
تمامی حقوق مطالب وب سایت رمانکده محفوظ و هر گونه استفاده از کتابهای قرار داده شده بر روی سایت رمانکده به هر نحوی (انتشار از طریق اپلیکیشن های موبایل، کپی بر روی سایت و وبلاگ ها حتی با ذکر منبع و...) ممنوع می باشد و با متخلفین طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای برخورد می شود. و تیم رمانکده هیچ گونه رضایتی از قرار دادن فایل رمان ها در تلگرام و .... ندارد و از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست.©
نظرتون راجب این رمان چی بود؟