و من خیال می کنم تو را
در شب های بی خیالیِ خواب
و من می سپارم تو را
به آغوش عریان بی تابی لحظه ها
و من می فشارم تو را
در سینه ی مردانه ی قوس ماه
و من،
و من دست می کشم تو را
تا واپسین نفس های بی سوز آه
و من می دانم تو را
از جنس معشوقه های سینه چاک قصه ها
و چه غروری ست،
چه غروی در عریانی شب
که بوسه می زند تو را از لام تا کام خیال…
#رضا_قاسمی