رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دکلمه صوتی جای خالی او

دکلمه صوتی جای خالی او با اجرای سحرسهرابی

چشم بستی و ندیدی غم بزرگ بر روی دلم را که چگونه ذره ذره وجودم را در آتش می‌کشد‌.
رفتی و ندیدی سوختم و خاکستر شدم.
***
تنها روی نیمکت پارک نشسته، و نگاهم را به بچه‌هایی دوختم که مشغول بازی بودند.
دو سه نفری کنار سرسره ایستاده بودند و منتظر تا نوبتشان بشود.
دو پسر حدودا سه یا چهار ساله هم تاب بازی می‌کردند.
اگر آن اتفاق شوم نمی‌افتاد دخترک من هم الان، اینجا و در کنار همین بچه‌ها می‌ایستاد و بازی می‌کرد.
به یاد گذشته افتادم. روزی که غزلم را در آغوشم گرفتم تا به خانه‌ی مادرم بروم.
پیراهن بندی صورتی رنگش را از کمدش برداشتم و به کنارش رفتم.
من را که دید دست‌های کوچک و ظریفش را بالا آورد و تکان داد تا او را در آغوش بگیرم.
– قوربونت برم مامانی بذار لباس خوشگلت رو تنت کنم بعد بغلت می‌کنم، باشه مامانی؟
نق و نوقی کرد تا اعتراض خودش را نشان بدهد.
لباسش را از تنش بیرون آوردم و پیراهن جدیدش را پوشاندمش.
وقتی از حاضر بودنش مطمئن شدم او را بلند کرده و داخل زمین بازی‌اش گذاشتم.
گونه‌ی نرم و تپلش را بوسیدم و گفتم:
– خب حالا تو همین‌جا بازی کن تا مامان بره حاضر بشه.
مانتو و شلواری برداشتم و همان‌طور که غزلم را نگاه می‌کردم پوشیدم.
کیفم را هم بر دوشم انداختم و بعد از در آغوش گرفتنش از خانه خارج شدیم.
به خیابان شلوغ و پر رفت و آمدی رسیدیم.

دکلمه صوتی بمان با صدای سحر سهرابی و به قلم پژمان نصیریان

صدای ساز آمد. نگاهم کشیده شد به سمت دو پسر جوانی که ساز می‌زدند.
همان‌طور که عرض خیابان را طی می‌کردم آن دو را هم تماشا می‌کردم.
صدای زیبای سازشان تمام گوشم را پر کرده بود، آن‌قدر که هیچ صدایی نشنیدم و لحظه‌ای بعد به گوشه‌ای پرت شدم.
بدنم به شدت درد می‌کرد و خونی که از سرم سرازیر بود را حس می‌کردم.
دقایقی بعد که کمی هوش و حواسم سرجایش آمد متوجه خالی بودن آغوشم بودم.
نگاه ترسیده‌ام را به اطراف انداختم تا اینکه جسم بی‌جان فرزند عزیزتر از جانم را در گوشه‌ای از خیابان یافتم.
به هزار زحمت و درد ناشی از کوفتگی بدنم از میان جمعیت گذشتم و کنار غزلم نشستم.
چشمان درشت و خوشگلش را بسته بود. دلم گواهی بد می‌داد.
با صدایی که لرزش در آن کاملا مشهود بود صدایش زدم:
– غزلم، چشمات رو باز کن مامان.
تکانش دادم، اما چشم باز نکرد.

دانلود رایگان  دکلمه صوتی تو چه می دانی

دکلمه صوتی قلب های مهربان با صدای سحر سهرابی

مدام جمله‌ای در سرم رژه می‌رفت. «غزلم پر کشیده» نگاهم را به آسمان دوختم. با همه‌ی توانم جیغی کشیدم و از خودم گله کردم. خدایا چرا نتوانستم مراقب امانتی که بهم دادی باشم؟ مگر نه اینکه باید خودم را فدای او می‌کردم؟ مگر نه اینکه مهر مادری‌ام باید باعث میشد تا او را محکمتر در آغوشم بگیرم و از جان شیرینش بیشتر مراقبت کنم؟
سرم را در کنارش بر روی زمین گذاشتم و زار زدم، اما چه فایده که او دیگر برنمی‌گشت.
دوباره به سمتی که بچه‌ها بازی می‌کردند نگاه کردم. آن‌قدر ذهنم به گذشته‌ها پر کشیده بود که گذر زمان را حس نکردم. حالا هوا رو به تاریکی می‌رفت و بچه‌ها هم رفته بودند. برگه‌ی آزمایشی که جوابش را امروز گرفتم را از کیفم بیرون کشیدم. چشمانم به روی جواب مثبت روی برگه افتاد.
دستم را بر روی شکمم کشیدم و زمزمه‌وار گفتم:
– چقدر خوشحالم که تو داری میای، میای تا جای خالی غزلم را برایم پر کنی.
#سمانه_دانشور

 

دکلمه صوتی تو مرا دوست نداری با اجرای سحر سهرابی و قلم فرهان محمدی

جای خالی او

 

 

[disk_player id=”18021″]

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.