زیباترین حکمت دوستی عشق نیست. اعتماد است. پس مواظب باشیم با یک اشتباه کوچک به تاراج نرود.
#شکیبا_پشتیبان.
توجه: تنها خواهش من اینه که از روی اسم رمان قضاوت نکنید، خیلی از رمانها هستند که اسم درستی ندارند با اون حال بهترین رمان هستند. با این حال من همیشه سعی کردم اسمِ رمانهام هم مثل رمانهام خوب باشه. امیدوارم از خوندن رمان لذت ببرید.
و عرض دیگر اینکه تمامی نوشته های داخل متن اثر خود نویسنده است اگر قصد کپی دارید با ذکر نام خودم باشه لطفا.
با تشکـر.
تاریخ نوشت:۱۳۹۷/۰۱/۱۴
ــــــــــــــــــــ
رمان اشک نقره ای
عاشقانه قدم میزنم و برگ برگ گذشته را ورق میزنم و هر چه میگردم از او اثری نیست و انگار قرار است سرنوشت به تلخی بگذرد و هیچکس نداند و از کیست و از چیست؟! کمند و سورن طی گذشتهای دور عاشق هم بودهاند که با مخالفت پدر و مادر، آینده آنطور که باب میل آن دو است رقم نمیخورد و کمند به یک ازدواج اجباری تن میدهد و نقرههای تلألوی اشک در چشمان همه زندگی بخش میشود.
این رمان جلد دوم به همراه دارد.
ژانر: #عاشقانه_تلخ #غمگین #اشک_نقرهای
من برای به دست آوردن تو…
تمام دنیا را پا گذاشتهام.
و این بار…
ای جانتر از جانم.
از عزیزتر از عزیزترینم…
من برای تو…
فقط و فقط به خاطر تو…
قید همهی جهان و دنیا را میزنم.
دوستت دارم بدون هیچ دلیل.
راوی: دانای کل.
امروز اول فصل بهار و روز اول عید سال هزار و سیصد و نود و هفت است. سالی پر از شور و شوق و نشاط.
درختان با گلهای ریزَش جوانه زده بودند و فصل میوههای خوشمزه آمده بود.
گلها رویش کرده بودند و فضای باغ حیاط را زیبا کرده بودند.
و دانههای ریز هم ریشه کرده بودند و در حال رشد بودند.
در داخل حوض آبی رنگ کوچکی که در وسط حیاط قرار داشت ماهیهای
رنگی کوچک در حال شنا بودند. دور تا دور حوض گلدانهای کوچک و بزرگ
پر از گل قرار داشت که با سبزهها و درختان و گلهای زیبا، حیاط را با صفا و دلپذیر نشان میداد.
در خانهی کیوان سرمد مردی ۵۰ ساله غوغایی بر پا بود، مهمانها همه
در حال شوخی و خنده بودند و میوه و آجیل و تنقلات میخوردند.
کتایون که او را کتی صدا میزدند و خانوم کیوان بود از ثمره عشقش دو فرزند
داشت. پسری بیست و شش سالِ که نامش کوهیار و دختری بیست و چهار
سالِ که نام او کمند است. کمند ازدواج کرده و نام شوهر او پیمان است.
و بچهای چهار سالِ هم دارد که نام او را پارسا گذاشتهاند.
کمند عاشق بود عاشق کسی که با تمام وجود آن را دوست داشت ولی با اتفاقاتی
که در گذشته پیش آمد پدر و مادرش با خودخواهی تمام و به اجبار او را از عشقش
دور کردند و به عقد پیمان در آوردند.
کمند پس از ازدواج با پیمان روحیهی شاد و خوشش را از دست داد و همانند دختری
شد که جز متانت و سنگینی هیچ چیز ندارد. تنها وابستگیاش به پارسا باعث شد
که این زندگی را تحمل کند.
کوهیار هم مجرد بود و قبل از وقوع سال تحصیلی جدید فوق لیسانس را گرفته بود.
این پسر عاشق نشده بود که حال بد خواهرش کوچکش را بفهمد.
رمان به رویاهای کودکیت چشمک بزن
[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2018/12/اشک-نقره-ای.pdf” title=”اشک نقره ای”]
سلام . داستان زیبایی بود ولی یک سری اشکالاتی داشت که باعث ضعف اش شده بود . کمند شخصیت خیلی ضعیفی داشت و هرچیزی رو قبول میکرد .
شخصیت های مرد خیلی خشن بودند و در واقع زیادی زورگو بودند .
حتی دکتری که سعی داشت کمند رو از پیمان دور کنه هم خشن و بی ملاحضه رفتار میکرد .
شاید اگه کمند کمی جسورتر بود داستان زیبایی میشد .
با سلام و تشکر. کاش پیش از نوشتن در مورد موضوعات تخصصی کمی تحقیق می شد، تا بدانیم اهدای عضو از بیمار سرطانی امکان پذیر نیست، بیمار مرگ مغزی قادر به حرف زدن نیست و کیسه آب گرم را مستقیم روی پوست نمی گدارند. در کل رمان با توهم نوشته شده نه خیال. خشونت، ناسزا گویی و بی تربیتی اساس گفتگو و رفتار شخصیت های تحصیل کرده داستان است.
سلام ببخشید این رمان شما جلد دوش کجاست برای همین است که من خیلی کم رمان می خونم بعضی از این رمان ها که جلد دوم رو دارند اصلا نمیشه پیدا کرد خواهشا اگر رمان می نویسید یک جا بنویسید یا قسمت دومش هم همراهش باشد ممنون