اسفند
خواهش پسر بچه ای ست وسط پیاده رو که :
” ماهی قرمز می خواهم ! ”
شوق زوجی ست که در شلوغ ترین عصر شهر به دنبال لباس نامزدی ، مغازه ها را می گردند .
حال خوشِ دستفروشی ست که می تواند چند روزی بی دغدغه ی مامورین بساط کند .
قول پدری ست به دخترش که :
” بازار شب عید خوب است ؛ لباس عیدت جور است ! ”
امید یک بیمار سرطانی ست به بهار ؛ به رویشِ دوباره موهایش .
غرغر دخترکی ست که به اجبار مادر باید دستی به سر و روی اتاقش بکشد !
شک و تردید پیچاندن کلاس ها :
” از بیستم یا بیست و پنجم ؟ ”
اسفند
حس هم آغوشی گربه های روی بام و عطر گندم هایی که کم کم باید سبز شوند…
عطر خوشی است !
بوی عیدی بوی کاغذ رنگی …
#عادل_دانتیسم