بارون اشک بی بی باز باریدن گرفته.
کنار قبرحسین درشب تار می باره.
حسین الهی زینب فدای چشمات بشه…
چند روزه بی اختیار چشام داره
می باره
چهل روزه بی قرارم؛ بی قرار.حسینو دیگه ندارم.بی قرارم بی قرار
برادرم کجایی !عباس هم ندارم.بازم بی قرارم بی قرار
داغدیده ی تو هستم حسین برادر من.
کنارتو اربعین به دیدنت می آیم
چهل روزه که گذشته ؛غمم هنوز به راهه…
زینب شب وروز همش اسیره و گریه داره….
گفتنی نیست حال من؛ برادرم حسینم.
زینب به دیدن تو با گریه خواهد آمد…
پرچم تو به دستم ؛با این دل شکستم.
برادرم ،امیرم به دیدنت آمدم…
از چی بگم حسینم؟
از ظلم شامیانه….
از خواری کوفیان….
یا درد وتازیانه….
فریاد تو حسینم ؛گوش جهان رو کر کرد
جواب کوفیان رو دندان شکن ادا کرد.
ای سیدشهیدان ؛زهرا به انتظار است.
برو تو را مادری یک ریز بی قرار است.
به قلم: نیکاصداقت
حتما نظرتون راجب این رمان برامون بنویسید