{شنیدی میگن چه دردی میکشه ادمی که با سایه اش درد ودل میکنه وقتی هوا ابریه؟؟؟؟
ساده از این جمله نگذر، شاید زندگی فرصت دیوونگی رو یکبار به ادم بده ، بیا گاهی وقتا دیوونه باشیم ، اخه میدونی دنیای دیوونه ها خیلی با مزه اس ، اونم با یه لبخند شیرین ، بهش فکر کن ولبخند بزن ، شاید لذت زندگی همین یه لبخنده)
“بِسمِ اللهِ اَلرٌحمن ِ اَلرٌحیم”
“اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی ادَمَ اَن لا تَعبُدُوا الشٌـَیطانَ اِنٌـَهُ لَکُم عَدُوٌ مُبینٌ ”
آیا عهدی نفرستادم به سوی شما ای بنی ادم که نپرستید شیطان را بدرستیکه او بر شماست دشمنی اشکار “یس – ۶۱
از پنجره کوچک اتاقم به بیرون نگاه کردم دلم گرفته بود از همه دنیا وادمک های چوبی
شکل گرفته دورم ادمک هایی که خیلی وقت است به جرم دیوانگی انها را ندیدم من
دیوانه ام دیوانگی جرم نیست دیوانه همیشه با لبخندش محکوم به تنهاییست
اتاق سرد من ومن بودیم همدرد هم ، تنهایی من اتفاق تازه ایی نبوده دیوانه ایی که
همیشه محکوم به تنهاییست
اتاقم را متر کردم مثل همیشه منتظرش بودم منتظر اینکه بیدار بشود ولی نمیشد انگار
دیگر نایی برای ماندن نداشته واو هم مرا ترک کرده درست مثل یک سیاره متروک دور افتاده
بودم رخ من رخ دیوانه بود صدای من صدای بی کسی منتظرش ماندم اخرین باری که باهم
حرف زده بودیم سیصد سالی میگذشت انجا ادم ها برای همیشه زنده میماندند شاید هم
ادمی نبود شاید هم من بودم که در دنیا ادمی نبودم ومحکوم به زنده بودن ، قد کوتاهم قد
نمیداد به پنجره برای دیدنش عشق من دیگر نبود
[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2018/12/رخ.pdf”]
واقعا رمان هاتون عالیه لطفا رمان های بیشتر و جدیدتری بزارید.مرسی.