دختر کوچولوی صاحب خانه از آقای کِی پرسید:
اگر کوسهها آدم بودند با ماهیهای کوچولو مهربانتر میشدند؟
آقای کی گفت:
البته! اگر کوسهها آدم بودند توی دریا برای ماهیها جعبههای محکمی میساختند،
همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند، مواظب بودند که همیشه پر آب باشد، هوای
بهداشت ماهیهای کوچولو را هم داشتند، حتی برای آنکه هیچوقت
دل ماهیهای کوچولو نگیرد گاه گاه مهمانیهای بزرگ بر پا میکردند، چون که گوشتِ ماهی شاد
از ماهی دلگیر لذیذتر است!
برای ماهیها مدرسه میساختند و به آنها یاد میدادند که چجوری به طرف دهان کوسه شنا کنند.
درس اصلی ماهیها اخلاق بود، به آنها میقبولاندند که زیباترین و باشکوهترین کار
برای یک ماهی این است که خودش را در نهایت خوشبختی تقدیم یک کوسه کند!
به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسهها معتقد باشند و چه جوری خود را
برای یک آیندهی زیبا محیا کند، آیندهای که فقط از راه اطاعت به دست میآید!
اگر کوسهها آدم بودند در قلمروشان هنر هم وجود داشت. از دندان کوسه تصاویر زیبا
و رنگارنگی میکشیدند، ته دریا نمایشنامهای به روی صحنه میآوردند که در آن ماهی
کوچولوهای قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسهها شیرجه میرفتند. همراه نمایش
آهنگهای محزون کنندهای هم مینواختند که بی اختیار ماهیهای کوچولو را به طرف
دهان کوسهها میکشاند!
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهی ها میآموخت زندگی واقعی
در شکم کوسهها آغاز میشود!