عروس بخت برگشته ء زمین…
ای پاییز غزل فروش!
تقصیر تو نیست اینجا سال هاست شهرمان زیر انجماد پر حرارت قلب هایی بیمار پارادوکسی سرد را به رگ هایمان تزریق میکند.
اینجا از گیسوان بر باد رفته خاتون قصه های نگو! عشق خیلی وقت است در تاریکی شبی سرد سوار بر قطاری بی مقصد رهایمان کرده…
پاییز جان چشمان ما حریمی ندارد!
همان نیمه شب تاریک میان انبوهی از تنهایی آنچه نباید می ریخت ریخته شد…
و آنچه نباید می شکست
شکست …
راحت باش حرمتی در حوالی دل های شکسته یمان نیست!
اینجا سال هاست اشک چشمانمان بی حساب و کتاب می ریزد
💜🍃مریم سعدی
عالـــــ 🙂
عالیــــ بود بانو جان