رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان صوتی و زیبای پاییز طلائی با اجرای بی نظیر پدرام ثانی

داستان صوتی پاییز طلائی با صدای پدرام ثانی

نقاشی کاور: عذرا باستانی

میکس: فرحناز حدیدی

نوشته‌ی: سینا زیبائی

پائیزِ طلائی

حوصله‌ی هیچکس رو نداشتم.
از این بالا با فراغِ بال پوچیِ شهر رو می‌دیدم؛ سطحِ پایینِ آدما و آرزو‌های مسخره‌شون رو ، و از اینکه دنیای

کوچیکشون زیرِ پای من بود ؛ خرسند بودم.

چند روزِ آخرِ پائیز ؛ باغ پُر شده بود از برگ‌های داغونِ زرد و سرخ و نارنجی.
من یه برگِ خوش‌رنگ ، روی بالاترین شاخه‌ی بلندترین درختِ باغ بودم ؛ پایینِ درخت یه نیمکتِ قهوه‌ایِ سوخته بود ؛

کنارشم یه تابِ بزرگِ پوسیده که با کوچک‌ترین نسیمی شروع به بازی می‌کرد. چند صدمتر اونطرف‌تر هم یه استخر بود

که توش فقط آبِ بارون جمع می‌شد و رنگ‌وبویِ تعفن گرفته بود.
باغ برای فریبرز بود ؛ پائیز به پائیز ؛ پنجره‌ی اطاقش رو باز می‌کرد و می‌نشست به تمرینِ پیانو .

باد که میومد ؛ برگ‌های زرد و نارنجی شروع می‌کردند به بدو بدو بازی کردن.
تقریبا همه‌ی روز‌ها با همین سطحِ کودکانه می‌گذشت….
منتظر بودم که تندبادِ آخرِ پائیز هم بیاد و چندتا برگی که پایین‌تر از من روی شاخ

دکلمه صوتی

ه‌ها بودند هم رها بشن و دیگه کمالِ لذت رو از تنهایی خودم ببرم.

۲۸آذر بود که بوی تند باد رو حس کردم؛ با تمام وجود، شاخه‌ای که روش بودم رو گرفتم تا از دستِ وحشی‌ترین تندبادِ فصل ؛ جونِ سالم به در ببرم.
نزدیکای غروب صدای دلنشینِ پیانو به راه بود؛ حدسم درست بود ، تندباد اومد و همه‌ی برگ‌ها رو جدا کرد و بعد از به رقص درآوردنشون ، نشوندشون اطرافِ نیمکت.
من حالا توی این پائیزِ کوچیک، تنها برگِ درخت بودم ؛ خاص‌ترین برگِ پائیز.
ایستادم نوکِ پام تا فریادِ خوشبختی سر بدم که یهو بالِ یه گنجیشکِ احمق خورد بهم و رها شدم.
توی همون حالِ تعلیق و پرواز بود که باخت رو پذیرفتم ، با خودم گفتم چرا که نه ؛ از این به بعد واردِ اجتماع می‌شم ؛

دانلود رایگان  دکلمه صوتی و زیبای پرستش تو چقدر شیرین است

یادِ لذتِ بدو بدو کردن‌های زردا و نارنجیا افتادم و حالم کمی بهتر شد.

دکلمه صوتی

نزدیکِ نیمکت رسیده بودم که یه نسیمِ کوچولو ؛ مثل یه خروسِ بی‌محل ، سَر رسید ؛ جونِ مقاومت نداشتم ؛

منو کلی از نیمکت دور کرد و بالأخره افتادم روی زمین ؛ اما اطرافم سبزی چمن‌ها رو نمی‌دیدم ، همه‌جا فیروزه‌ای بود.
پُشتم که خیس شد ، تازه به خودم اومدم و بوی تعفن رو استشمام کردم. شروع کردم زیرِلب به نفرین کردنِ نسیم که

یه صدایی اومد ؛ صدا از طرفِ یه برگِ سیاه و کبودِ کنارِ کُنجِ استخر بود. گفت: پسر جون ؛ اون چیزی که تورو از عرش به فرش آوورد ؛ نسیم نبود …

سینا_زیبائی

 

دکلمه صوتی و زیبای پاییز طلائی

دکلمه صوتی و زیبای پاییز طلائی

 

 

دسترسی به کانال تلگرامی دکلمه های صوتی جهت دسترسی کلیک کنید

جهت دسترسی به سایز دکلمه های صوتی سایت رمانکده کلیک کنید

 

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 1 امتیاز کل : 1
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.