نورا یادآور خاطرات تلخ و شیرین نه چندان دوری برای ونداد است. خاطراتی که به گوشه ذهنش سپرده بود و حالا با حضور نورا در زندگیاش، دوباره زنده میشوند. در اثر یک سهلانگاری مجبور به همراهی با هم شده، اما این همراهی مشکلات عدیدهای را برایشان به ارمغان میآورد.
تا کجا مجبور به ادامه این همراهی خواهند بود؟ چگونه مشکلات را از سر راه خود کنار خواهند زد؟
ــــــــــــــــــــ
«به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست»
*برگی افتاد…*
میخواستم ژرفای عمیق اقیانوس عشق را نشانت دهم.
میخواستم وسعت بی انتهای آسمان دوست داشتن را پیش چشمت آورم.
میخواستم باغی بسازم که گل محبت در آن بروید.
چه زود حسرت این خواستنها، بر کویر دلم جا خوش کرد.
چه زود سرمای خزان بیتو بودن، بر وجودم مستولی گشت.
چه زود تندباد روزگار طومار آرزوهایم را درهم پیچید.
میخواستم بال پروازت را بگشایم، تا در آسمان دلم پرواز کنی.
چگونه با این حسرتها دم خور شوم؟
چه کسی پنجره امید را به رویم خواهد گشود؟
چگونه میتوانم در هوایی بدون تو نفس بکشم؟
آیا دوباره روشنای صبح زندگی بر سردخانه دلم طلوع خواهد کرد؟
در حال تکان دادن مایع درون اِرلِن بودم، که توجهم به دختر جوانی که مدتی بود، روی نیمکت روبروی در آزمایشگاه نشسته بود جلب شد.
_ خانم معصومی این خانم چرا این همه مدت جلوی در آزمایشگاه نشسته؟
خانم معصومی سرش را از روی میکروسکوپ پیش رویش برداشته و کمی کج شد تا دختر را بهتر ببیند.
_ منتظر جواب آزمایشِ بیمارشِ.
متعجب ارلن را روی میز گذاشته و از جا برخواستم.
_ مگه بهش نگفتی خودمون جوابا رو میفرستیم بخش؟
شانهای بالا انداخته و دوباره مشغول بررسی لامی که زیر میکروسکوپ گذاشته بود، شده و در همان حال گفت:
_ چرا گفتم! ولی توجهی به حرفم نکرد، ظاهراً خیلی عجله داره.
متفکر پرسیدم:
_ آزمایش چی هست؟
_ بیوبسی مغز استخوان و cbc.
سلام خسته نباشین من پرداخت مبلغ ۶۸۰۰ تومان بابت رمان برگی افتاد داشتم به وسیله ussd ولی متاسفانه لینک دانلود برام فعال نشد کد رهگیری من ۸۷۳۲۲۶ و شناسه ۵۸۱۶۷۲۰۱۱ و تاریخ پرداخت ۹۷/۰۷/۰۵ ساعت ۹:۰۳ هرچی با شماره تلفن نوشته شده زنگ میزنم میگن اشتباهه . من باید چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام خسته نباشید لطفا اسم رمان رو به شماره موبایلم اس ام اس کنین تا موردتون بررسی بشه
۰۹۰۲۴۰۸۴۸۵۸