اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم
دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم، دومین روز بارانی
چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.
و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد .
و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و
مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از
هم دورتر راه برویم . . . فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو…
#علی_شریعتی