#سراچه ی_خیال
بهت گفتم :دوست دارم
بهم گفتی:من بیشتر
گفتم:نه من بیشتر
دعوا می کردیم سر اینکه کدوممون همدیگه رو بیشتردوست داریم یادته؟
ولی حالا من ماندم ودوست داشتن غریبی
که عجیب در دلم گیر کرده است
باخودم فکر می کنم
که ازچه زمان دوست داشتنت کم شد
ومن را با دوست داشتن زیادی که در ذهنم و قلبم کاشتی.
تنها گذاشتی.
و رفتی.
واین من بودکه ماندم و با زمین و زمان درگیر شدم
قبل از تو دوستت دارم برایم حرفی الکی وپوچ بود که جدیش نمی گرفتم و با پوزخند از کنارش می گذشتم
ولی حالا میفهمم که گذشتن من یه حرف بود
ولی دوستت دارم ودوست داشتن یه عالمه حرف بود
که قابل قیاس با هیچ کلمه ایی در دنیا نبودند
باورت داشتم
میدانی باورت داشتم
اما باورم را موذیانه نابود کردی
ولی تقصیراز تو نیست
تقصیرازخودم بود
که بیخود باورت کردم
که بیخود دوستت داشتم
که بیخود غرورم را زیر پایم گذاشتم برایت
باخودم دوباره فکر میکنم
به جای اینکه از دست رقیب
بدستت بیاورم
عشق ام را که لایقش نبودی پس می گیرم
اعتماد و باورم را پس می گیرم.
تو رفتی
من هم می روم
دوست ندارم دوست داشته شدنم را التماس گونه بدست بیاورم
ولی فقط میخواستم بدانی که
بعد از تو هیچ کس را در سراچه ی خیالم هم
جا نمی دهم
چه برسد ازاینکه درقلبم را برای کسی دیگری بازکنم
#رقیه_رحیمی
دکلمه صوتی و زیبای سراچه ی خیال