عصرهای پنج شنبه زیادی
بدون تو راه رفته ام!
خیابان ها را بهم ریخته ام!
و زیر لب شعر خوانده ام!
عصرهای پنج شنبه زیادی!
بدون تو خش خش برگها را
زیر پایم حس کرده ام و به هجوم بلند
ویرانگری های این عشق عجیب
خیره مانده ام!
عصرهای پنج شنبه زیادی
دیوانگی هایم را در پس
یک چهره محجوب
و غروری سرد و قامتی بلند
لاپوشانی کرده ام و با
نگاههایی ساده از ازدحام
این جمعیت غریب
در حوالی تمام خیابانهای این شهر
گذشته ام!
عصرهای پنج شنبه زیادی
همراه با خیال تو!
خیال کسان دگری را آشفته کرده ام!
عصرهای پنج شنبه زیادی
بدون تو…
آه!
باز هم عصر پنج شنبه آمد
و من !
بی هوا ، پر از هوای یاد تو
بندهای کفش مخملی زنانه ام را می بندم
و با همان چشمان سیاه درشت
آغشته از عطر احساست
خیابان ها را بی قرار میکنم…
#سحر_دیلمی_نیا
دکلمه صوتی و بی نظیر عصر های پنج شنبه