بسم الله الرحمن الرحیم”
رمان: “نغمه ی عاشقی”
نویسنده: مطهره علیزاده
من محکومم به نماندن… به رها کردنت…
رفتن همیشه از نامردی نشات نمی گیرد!
اگر رفتم، اگر نخواستم باشم، فقط یک دلیل داشت… اینکه باشی و بمانی… اینکه بدانم هستی و در یک نقطه ای از این شهر بزرگ نفس می کشی…
رفتنم را به بی لیاقتی تفسیر نکن!
برای حفظ کردنت ناچار به بریدن شدم…
سخت شدم تا دل کندن از من برایت راحت تر شود…
اینبار نفرت باعث جدایی من از تو نیست،
شاید عجیب باشد ولی من و تو به جرم عاشقی تقاص پس می دهیم و من به گناه دوست داشتنت باید رهایت کنم…
اینجا عاشق بودن سبب جدایی است!
و در این میان باید “نغمه” ای باشد تا مانع امضای حکم جدایی مان شود…
نغمه ای از جنس دوست داشتن، با صدای عشق…
شاید… ” نغمه ی عاشقی”
– بالاخره داریم ” ما” می شیم!
با این حرفم خندید و به سنگِ تیره ی مادرم خیره شد.
– عمه نمی ذارم آب تو دلش تکون بخوره!
و بعد خودش را به سمتم کشید و دستش را دور شانه های خم شده ام حلقه کرد. من هر بار پا در این مکان می گذاشتم غمِ سنگینی شانه هایم را به سمت زمین می کشاند…
– می شم همه کسش… اومدیم این خبر رو بهتون بدیم تا دیگه نگران گل دخترتون نباشید!
خبر نداشت که پیش از اینها همه کسم بوده… نگاهم که کرد، غرق شدم در نگاهش و لبخند زدم.
– خوبه هستی… اگه نبودی من چطور نبودشون رو دووم می آوردم؟
باز هم همان لبخند های ناب… و دستی که کتفم را فشرد… چه در درون این مرد نهفته بود که این چنین برایم عزیز و خواستنی بود؟
– تو نبودی من چطور نفس می کشیدم؟ از وقتی اومدی همه ی درد هام فرار کردن! می دونستم اینطوریه زودتر در قلبم رو به روت باز می کردم!
دلنوشته های عاشقانه و زیبا جهت دسترسی کلیک کنید
اشعار عاشقانه جهت دسترسی کلیک کنید
[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2018/12/نغمه-ی-عاشقی.pdf” title=”نغمه ی عاشقی”]