خلاصه :
در مورد یه دخترس که خانوادش به قتل می رسن وفقط یه سرگرد تعلیقی هست که می تونه بهش کمک کنه وچون دختره تحت خطره می برتش پیش خودش و…
” نهال جان پدرتازه ازسرکار برگشته، خسته اس بذار حداقل آبی به دست وصورتش بزنه ”
، پدرش را سمت گوشه ی خلوت سالن که نسبت به جاهای دیگر وسایل تزینی کمتری
داشت، برد. آقای احمدی به هیجان دختر ده ساله اش، لبخندی پرمحبت زد. نهال سریع
لباسش را داخل شلوارکش کرده و موهای دم اسبی اش را محکم تر نمود. با یک نگاه
اطرافش را از نظر گذرانده و با هیجان گفت:
_ بابا ! منونگاه کن!
چند تا بالانس زده و در آخر پاهایش را صدوهشتاد درجه بازکرد.
با ذوق تمام برای خودش دست زد. از اعماق قلب و با صدایی بلند خندید. با خنده ی
شادش، چال گونه ی عمیقش به نمایش درآمد.
آقای احمدی باخنده ی بی غل وغش دخترش، دستانش را ازهم گشود:
_دخترم توبی نظیری! مثل همیشه عالی بودی. با دیدن این حرکات، تمام خستگیم ازتنم رفت.
نهال درست مانند بچه گربه ای سرش را برسینه ی ستبر پدر گذاشته و خود را برای او لوس کرد:
_ کل این چند روزو تمرین کردم تا سورپرایزتون کنم.
پدرش بوسه ی پرمحبتی برسرش نشانده و در گوشش زمزمه کرد:
_تو همیشه بهترینی نهالم! من و مادرت به وجود تو افتخار می کنیم.
دختر جوان باصدای رعد و برق آشفته
ازخواب پرید. گیج و منگ به اطراف چشم دوخت. کمتر از چند لحظه، نوری اتاقش را
روشن کرد. باز صدای رعد و برق، سکوت اتاق را درهم شکست. وحشت زده درجای
خود نیم خیز شد! اتاق درتاریکی فرو رفته و خبری از پدر، و آغوش گرمش نبود! آه
پرسوزی کشیده و آباژور کنارتخت را روشن کرد. ذهنش تازه ریسیت شد و شروع به پردازش اتفاقات افتاده نمود.
www.romankade.com/category/رمان-پلیسی/
عالییییی بود یکی از بهترین رمایی بودم که خوندم اصلا خسته کننده نبود خیلی هم جالب بود و پر هیجان
سلام وخسته نباشی خدمت خانم حاجی زاده عالی بودکارتون حرف نداشت یکی ازبهترین رمانهابودلطفاجلددوم آن هم بزارین کارهای دیگرتون هم معرفی کنید